بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

امید جهان

امروز چیزی از بهار شنیدم که هنوز کاملا هنگم....... بهار: ماما امی جها بزار (امید جهان) من : چی؟؟؟؟؟؟ بهار:امی جهان میخوام و شروع کرد به رقصید ن خدایاااا این نسل جدید چی دارن میشن؟؟؟ این ذره بچه عاشق اهنگای امیدجهان شده؟عایا؟؟؟؟؟؟ بعد از مرگ مرتضی باشایی چون بیشتر اهنگاشو تو ماشین میزاشتیم همین که سوار ماشین میشد تا اهنگ مرتضی باشایی نمیذاشتیم اروم نمیشد الانم که دستور امید جهان داده ..خدایاااااااااااااااا   ...
29 آذر 1393

روزانه های ما

این روزا رو جدای بر سخت بودنش واقعا دوست دارم ... نمیدونین چقدر این دو تا شیرین شدن  نگار که وقتایی گشنشه چنان جیغی میکشه که به خنده میفتیم و میفهمیم نگاری بدجور گشنشه وقتی هم سیر میشه انقدر با مزه خنده میکنه که یعنی سیر شدم . بهارم که هرچی ازش بگم کم گفتم کلی شعر میخونه حالا یخوردش به زبان فارسی و گاهی هم به لهجه ی خارجکی خودش خاصه این روزا از دست این دو تا دلمون نمیگیره .امیدرارم همیشه تنشون سالم و سلامت باشه  بفرمایید ادامه مطالب     ...
28 آذر 1393

تب لعنتی

ای خدا چی میشه این بهار انقدر سرمانخوره؟؟؟؟؟ واقعا دیگه خسته شدم از بس انواع شربت چرک خشک کن (سفیکسیم .ازیترومایسین .کو اموکسی کلاو) و لوراتادین و شیاف استامینوفن .این سری استفاده کردیم .یعنی دیگه اسم زمستون میاد تن من میلرزه  امروزم صبح اول با تب شروع شد و الان با سرفه های خشک همراه شده و همهی دغدغه ی من این شده مبادا نگار از بهار وا بگیره و بشه غوز بالای غوز .زمستون عزیز با همه ی ارادت خاصی که بهت دارم اما این سری واقعا ازت بدم اومده .زمستون لعنتی بچم ترسیده شده از بس دکتر رفته و شربت خورده .دیگه کم کم داره از قاشق مربا خوری میترسه بهم التماس میکنه بهش شربت ندم ............   ...
28 آذر 1393

بهار نقاش میشود

بهار به تازگی نقاش شده .هر جا هم گیر بیاره نقاشی میکشه ..در ..دیوار ...و گاهی هم تو دفتر .. الانم داره به قول خودش آدی رو نقاشی میکشه .خخخخخ  بیچازه این آدی ...
22 آذر 1393

بهارم عاشقتم

بهار گلم ....این روزا تو داری بهم درس میدی ... من باید از این مهربونیت درس بگیرم دیروز تلفن داشتم حرف میزدم و نگارم گشنش بود و هی دهنشو اینور و اونور میبدر و دنبال شیر بود منم گفتم تلفنم تمام بشه بهش شیر بدم ..یهو دیدم تو از ناراحتی نگار گریت گرفت و رفتی شیشه ی خالی نگار که روی میز بود رو اوردی و بهم گفتی ماما آدی (اجی) گشنشه الو نکن ...نمیدونی چقدر از کارت خوشم اومد و اون لحظه فقط بوسه بارونت میکردم ...الهی قربون اون  دل کوچیکت برم که انقدر اجیتو دوس داری 
18 آذر 1393

بدون عنوان

نگار گلم ..گل خوشگلم اولین ماهگردت مبارککککککککککککککک   ببخشید که با چند روز تاخیر ماهگردو تبریک میگم انشالله همیشه سالم و سلامت و دلشاد  ببینمت عسلی من.....ماهگرد اولتو چهار تایی با خانواده ی من برگزار کردیم اخه خانواده بابا کربلا رفتن . نمیدونی این روزا چقدر شیرین و خواستنی شدی مامانم ...خیلی اروم و مهربونی ادم از کنار تو بودن سیر نمیشه .بعضی روزا دلدرد میشی که با قطره ی کولیکز که بهت میدم اروم میشی کاش زود بزرگ بشی تا از شر این دلدردا راحت بشی و اما مسئله ی الرژی.. یه مدتی بود وقتی شیرمو میخورد مرتب بالا میوردی و دلدرد میشدی بعضی اوقاتم تمام شیری که خورده بودی رو بالا میوردی و گشنه میشدی تا اینکه ...
18 آذر 1393

شیرین زبونی های بهار

وقتی بهار نگارو ناز میکنه  لولو بقولتت(بخورتت) الهی بابا بقولتت الهی توتو بقولتت الهی مامان بقولتت الهی پیشی بقولتت الهی  یعنی من که هلاک این ناز کردنشم ...
16 آذر 1393

من و وروجکا

الان ساعت یک و بیست دقیقه شبه و من و بچه ها بیداریم  نگار که تازگیا شب خیز شده و قربونش برم بهار هم پا به پای من بیداره .الان سه تایی توی هال نشستیم و بهار لیمو ایشین(شیرین) میخوره و نگاری هم سکسکه میکنه .طفلک حسامم تا حالا بیدار بود  نگار گلم, مادر جان شب وقت خوابه نه بیدار شدن و پی بازیگوشی بودن .الهی قربونتون برم که شب زنده داری برای شما ها هم قشنگه 
12 آذر 1393

بهار و اجیش

امروز توی اشبزخونه بودم و نگار رو روی مبل کنار ابن گذاشته بودم تا نظارتی بر بهار داشته باشم تا یهو و ناغافل کاری نکنه ...یهو دیدم بدو بدو رفت دستمال کاغذی برداشت و با خودش میگفت ادی چرا ایمی کردی خیلی جالب بود برام ببینم منظورش چیه .بهار اصلا متوجه نبود دارم نگاش میکنم دیدم بدو بدو رفت طرف نگار اول بوسش کرد بعد یخورده شیری که از دهن نگار اومده بود بیرون رو تمیز کرد بعد بینیشم رو تمیز کرد و دوباره بوسش کرد و دستمالو انداخت سطل اشغال و با خودش داشت میگفت ، آدی (آجی) ایمی (بینی ) نکن باشه و من که غش خنده رفتم از کار این وروجک ...واقعا این روزا خیلی بهار دوست داشتنی و خواستنی شده فدای جفتشون برررررم منننننننننن ...
8 آذر 1393